سوء قصد 1
سوء قصد
سوءقصد به جان شاهنشاه آریامهر محمدرضا شاه پهلوی پدر ایران زمین
کاخ مرمر ۲۱ فروردین ۱۳۴۴
روز ۲۱ فروردین ماه ۱۳۴۴ برابر با ۱۰ آپریل ۱۹۶۵ سرباز وظیفه رضا شمسآبادی در کاخ مرمر به
شاهنشاه ایران تیراندازی کرد. به شاهنشاه از این رویداد شوم آسیبی
نرسید ولی دو تن از درجهداران وفادار
گاردجاویدان شاهنشاهی جان خودرا فدا کردند. شمسآبادی
نیز جا بجا کشته شد. در پی سوءقصد به شاهنشاه، شش تن از اعضای کنفدراسیون
دانشجویان ایرانی که کوتاه زمانی پیش از انجام این رویداد اهریمنی به
ایران بازگشته بودند، همراه با چند تن دیگر دستگیر شدند. این دانشآموختگان،
کمونیست های مائوییست خطرناکی بودند که در پی براندازی حکومت مشروطه
شاهنشاهی ایران و برقراری حکومتی همانند کوبا، ویتنام و الجزایر از راه جنگهای
پارتیزانی، کشتن سران کشور و ترساندن مردم پس از به پایان رساندن دورههای
تروریستی وارد ایران شدند. پس از این رخداد شوم، پلیس و سازمان امنیت و اطلاعات کشور بررسی گستردهای را
آغاز کردند. رضا شمسآبادی ۲۷ ساله اهل شمسآباد
کویر کاشان بود. شمسآبادی فرزند سومین شوهر مادر خود بود
و تا چند سال پیش در کویر کاشان چوپان بود و زمانی نیز در حمام
قریه "حسو" به کار پرداخت. شمسآبادی هفت سال پیش با خانواده خود به شهر کاشان آمد و در یک کارگاه پارچهبافی
کار پیداکرد. پس از مرگ پدرش وی به عنوان نانآور
مادر پیرش از خدمت سربازی معاف شد. وی با حزب توده و جبهه ملی همدستی داشت و با
گرفتن پول برایشان چاقوکشی می کرد و هیاهو راه می انداخت. شمس آبادی
پیشینه شرارت داشت و بارها زیر پیگرد قانون قرارگرفته بود. در سال ۱۳۴۲ شمسآبادی خود
داوطلبانه وارد خدمت سربازی شد! و با کمک خائنین کمونیست رخنه
کرده در ارتش شاهنشاهی ایران، نگهبان رده دوم گارد جاویدان شد. چند روز پیش از
نوروز ۱۳۴۴ رضا شمسآبادی در نامهای برای مادرش نوشت که تا روز
بیستم فروردین به کاشان خواهد رفت.
سوءقصد به شاهنشاه
شاهنشاه هر روز ساعت
۹ بامداد از کاخ با خودرو به کاخ مرمر میروند و در دفترکار خود به رسیدگی کارهای داخلی و خارجی میپردازند.
هنگامی که شاهنشاه روز شنبه ۲۱ فروردین ماه به روال همیشه جلوی پلکان سرسرای
کاخ از خودرو پیاده شدند تا وارد
ساختمان دفترکار خویش در کاخ مرمر بشوند، سرباز وظیفه گارد که چهل
متر دورتر از ساختمان و مسلسل به دست داشت آغاز به تیراندازی کرد و به
سوی ساختمان دوید. هیچ یک از گلولههای شلیک شده به شاهنشاه نرسید ولی
گلوله به باغبان کاخ خورد. اعلیحضرت وارد سرسرا شدند و به درون دفترکار خود
رفتند. رضا شمس آبادی شتابان کوشش کرد که خود را به سرسرا برساند. با
بلند شدن صدای نخستین رگبار مسلسل استوار باباییان نخستین کسی بود که که با سرباز
خائن دشمن ایران روبرو شد و به رضا شمسآبادی که
به سوی کاخ میدوید فرمان ایست داد، ولی شمسآبادی توجه
نکرد، استوار باباییان دو تیر به سوی او شلیک کرد و او را زخمی ساخت. در این زمان رضا شمسآبادی ، استوار باباییان را به رگبار مسلسل بست. استوار باباییان که
هنوز نیمه جان بود کشان کشان خود را به شمس آبادی
رساند و پاهای شمس آبادی را که میخواست از پلکان ساختمان کاخ
مرمر بالا رود با دو دست گرفت و یک گلوله به پای او شلیک کرد تا مگر او را
بازدارد. شمس آبادی استوار باباییان را به رگبار دوم مسلسل بست و به
زندگی او پایان داد. شمس آبادی با وجود تیری که خورده بود، به پیش رفت و در سرسرای کاخ مرمر با استوار لشکری روبرو شد و او را نیز به رگبار مسلسل بست. دست چپ استوار لشکری از بدنش جدا شد،
با این همه استوار لشکری با دست راست تیری به سوی
شمس آبادی خالی کرد و در دم جان سپرد. ولی هنوز رضا شمسآبادی
جان داشت، شمس آبادی که شانه اول فشنگها را خالی کرده بود کوشش کرد که سی
فشنگ شانه دوم را در مسلسل جا بیاندازد که یک سرباز دیگر گردان جاویدان
مامور دیواره غربی کنار دفتر کار همایونی به نام گروهبان "ساری
زابلی" سر رسید. گروهبان زابلی نیز پنج تیر به
شمسآبادی خالی کرد و سرانجام رضا شمس آبادی تروریست مزدور نابود
شد. پس از فتنه شوم ۱۳۵۷ کنفدراسیونیها
استوار ساری زابلی را دستگیر و اعدام کردند.
استوار محمدعلی باباییان
استوار دوم محمدعلی
باباییان در سال ۱۳۱۰ خورشیدی در قمصر کاشان زاده شد و پس از به پایان رساندن دبستان و دبیرستان در سال ۱۳۲۸ وارد خدمت شد. وی پس از گذراندن خدمت در دژبان برای گُردان جاویدان
برگزیده شد. تا اینکه روز ۲۱
فروردین
ماه ۱۳۴۴ در راه انجام وظیفه جان باخت. استوار محمد علی
باباییان از سربازان شایستهای بود به دریافت سپاسنامه
"افتخار جاویدان سرافراز شده بود، در درازای خدمت خود بیش از ۵
نشان
رستاخیز، ۲۸ امرداد، نشان طلای کشور نروژ و نشان طلای کشور دانمارک
را دریافت نموده بود. از استوار
باباییان همسر و سه پسرش بر جای ماندند.
استوار لشگری
استوار دوم آیتالله
لشکری در سال ۱۳۰۵ در آبادی دو دانگه از روستاهای قزوین زاده شد. پس از به پایان رساندن دبستان و دبیرستان
در سال ۱۳۲۶ وارد لشکر یکم پادگان مرکز شد. زمانی
در آینده این پادگان به گارد شاهنشاهی دگرگون شد. استوار لشکری پس از
گذراندن آموزشگاه گروهبانی به درجه گروهبان سومی رسید و از همان آغاز
به خدمت گردان جاویدان درآمد. استوار لشکری با نشان دادن درستی و پاکی
در تاریخ ۱ بهمن ماه ۱۳۴۰ برای خدمت در دسته
نگاهبانی ویژه گردان جاویدان برگزیده شد.
وی در دوره خدمت بارها از خود شایستگی نشان داد و بدین روی در
سپاسنامهای به دریافت نشان
"افتخار جاویدان" نایل آمد. شادروان لشکری در درازای خدمت خود به گرفتن نشانهای رستاخیز خدمت، ۲۸ امرداد ماه و چند
نشان از پرزیدنتهای کشورها سرافراز شد.
از استوار لشکری ۴ دختر و ۲ پسر از ۱۵ ساله تا ۵ ساله برجای ماند. همسر استوار لشکری
گفت: سلامت وجود شاهنشاه برای ما بزرگترین سعادت است، شوهر من از شش سال
قبل مامور مخصوس حفاظت شاهنشاه گردید. یک "لشکری" با افتخار خدمت به شاهنشاه و میهن از میان رفت ولی دو
"لشکری" دیگر (اشاره به دو پسر استوار لشکری) به یادگار
گذاشت. این دو بزرگ خواهند شد و جای پدرشان را خواهند گرفت.
باغبان کاخ مرمر و آقای سیدحسین حساس پیشخدمت ویژه شاهنشاه که آماج گلولههای شمس آبادی قرارگرفته بودند به بیمارستان رضا
پهلوی تجریش برده شدند.
دستورهای شاهنشاه
شاهنشاه بازماندگان
دو استوار جان باخته را مورد مهربانی قراردادند و دستورهایی را برای
فراهم ساختن رفاه و سرپرستی خانوادههای این دو سرباز میهن دادند.
اعلیحضرت همایون شاهنشاه سرپرستی فرزندان جان باختگان استوار دوم آیت الله لشکری و استوار دوم
محمدعلی باباییان را پذیرفتند.
جارنامه رسمی دولت
پس از رخداد شوم ۲۱ فروردین ماه در کاخ
مرمر، بازجویی و بررسیهای دامنهداری برای روشن ساختن
چیستی این رخداد و یافتن محرکین از سوی مقامات انتظامی و امنیتی
ارتش آغاز گردید. به دنبال آگاهیهایی که از بستگان و نزدیکان سرباز وظیفه
رضا شمسآبادی به دست آمد، رفت و آمد شمسآبادی با احمد کامرانی زاده
سال ۱۳۱۸ خورشیدی در کاشان آشکار شد. احمد کامرانی تا کلاس پنجم دبیرستان محمودیه کاشان درس خوانده و رادیوساز
بود. پس از بازجوییهایی که درباره احمد کامرانی انجام یافت و آنچه خود کامرانی
به زبان آورد، رو شد که نامبرده با
دانستنیهای فنی خود در کارخانه ارج کار می کرد. کامرانی در آن
کارخانه با نشان دادن شایستگی فنی مورد توجه یکی از مهندسین کارخانه به
نام مهندس احمد منصوری تهرانی مقدم قرارگرفت که به رفت و آمد و دوستی ژرف
میان این دو کشیده شد. این رفت و آمد و نزدیکی پس از بیرون انداختن احمد
کامرانی از کارخانه ارج و بازکردن یک مغازه رادیوسازی در جوادیه ژرفتر شد .
نظرات
ارسال یک نظر